ترنم انتظار

نويسنده:فاطره ذبيح زاده




گرچه ايام غم به درازا کشيد و سال ها عاشقان،برگوشه دفتر گشوده انتظار،مويه هاي خويش را باخون داغ سينه نگاشتند،ولي قصه خورشيد بي مثال، از پس سال هاي ديجور غيبت همچنان گرم و زنده است.
هنوز، گلبرگ ها به شوق لمس نور وجود او مي شکفند. پرستوهاي عاشق با رمز نام دلرباي «يا بن الحسن»به کوي سپيد شهادت مي کوچند و هر اميد وخوبي با نام مقدس او متولد مي شود؛ او که صالح است؛ منجي است؛ هادي و مهدي است؛ واپسين حجت و دليل الهي است و نغمه ساز آزادي و عدالت خدواندي! آه مظلومان و شکوه دردمندان و تضرع اهل ايمان، همه دعا براي آمدن توست.
هرگلي که پاي چکمه ظلمي پرپر مي شود،ندبه آمدن اورا مي سرايد. هر کودکي که در گوشه آوار جنگي خانمان سوز، ديده برهم مي نهد،نداي «باي ذنب قتلت»را از حنجره خود سر مي دهد.
زمين و زمان چشم انتظار مسافري با کوله بار عدالت است. مسافري که فرشتگان در حسرت حضورملکوتي او-برترين عبد خداوند - «امن يجيب»را ضجه مي زنند.
عابدي که عصيان و گناه آدميان در زلال دعاهاي شبانه او تطهير مي شود؛ آن کس که خيمه عدالتش، نيکوکار و بدکار را دربر مي گيرد؛(1)راز نهان خدا، که فقط صالحان، محرم همدمي و هم قدمي اش مي شوند و ميزان و محک الهي که صداقت پاکان را عيان مي سازد و کفر فاجران را کوس رسوايي مي زند؛ وعده حتمي خداوند که زمين را از عدل و داد سرشار خواهد کرد؛ پس از آنکه درسراب ظلم و کفر گرفتار آمد.
اي نازنين موعود آدينه! هرصبح و شام، ديده منتظران در تمناي وصال تو ندبه نشين مي شود . هر لحظه زمان با آرزوي جاودانه شدن در قدوم سبز تو متولدمي شود.
قطرات باران به شوق ديدار روي تو از بلنداي گنبد آسمان بر دستان عصيانگر زمين هبوط مي کنند وآسمان از شرم حضورتو، پاي برقامت خميده زمين نمي فشارد که «بکم يمسک السماء ان تقع علي الارض»(2)
مي پندارم، رب العالمين، هر خشت بناي کائنات را با محبت به شما برگرفته است و هستي، تنها با عشق حضور شما، هواي سنگين زمان را به سينه فرو مي برد.
و اين همه مهر و شوق عالم به موعود آخر الزمان-مهدي امت محمد(ص) -بيراه نيست؛ مزد رسالت پيامبري است که اميد و اشتياقش به هدايت خلق،او را طبيب کوچه گرد دل هاي افسرده و دردمند کرد؛ واين نه مزد آن همه سال رسالت که مايه هدايت دل هاست.
لحظه وداع با امتش، 12ستاره در آسمان قلب هاشان کاشت تا يک به يک، برويند و پس از او صراط مستقيم و«حبل الله المتين»(3)باشند واين گونه شد که مهر مهدي موعود با محبت حق درآميخت ودوستي شما به آن پايه رسيد که «من احبکم فقد احب الله».(4)
کمر زمين از گراني بار انتظار خميده است و دل هاي فسرده از نديدنت، در سراشيبي عمر و سراب گناه دست و پا مي زنند. اينک ما مانديم ودلتنگي بي امان غروب جمعه، جمعه هايي که با خدا عهد کرده اند بي آمدن تو،تنها با آب ديده منتظران،قدم درسرخي غروب بگذارند.
اي آشناترين رهگذر کوچه هاي بي قراري مان!مگرنه آنکه«بکم عبدالله و بکم عرف الله؟(5)
به خدا در غربت غيبت شما، چشمه هاي معرفت خشکيد و عطش هم کلامي با اهل آسمان،قلب هايمان را گداخت.
اي ميوه موعود درخت رسالت؛ امتداد نوح(ع) وحدانيت ابراهيم(ع) صبوري موسي(ع) ونجابت چشمان عيسي(ع) اي پسر محمد مصطفي(ص) چشم انتظاري مان تا کي ؟
اين مژده سپيد روزظهور! بي شک تو بيش از ما، براي فرج خويش که فرج ماست، دست به دعا برده اي!
کاش در لحظه هاي خلوتت با خدا، از ناشکيبي لحظه هاي غيبت بگويي؛ از خلقي بگويي که تنها با شناخت محبت خدا، به شفافيت جنس ملکوت راه مي برند. از شيفتگاني بگويي که به مدد معرفت ولي خدا، لحظه هاي قنوتشان به آستان سبز خدا وصل مي شود. کاش نجواي دلمان را آهسته درگوش خدا زمزمه کني که «اللهم عجل لوليک الفرج».

پي نوشت:

1-المحاسن، حديثي از امام حسين(ع)، ج1، ص134.
2-نک: زيارت جامعه کبيره.
3-اشاره به فرازي از دعاي ندبه.
4-فرازي از جامعه کبيره.
5-مرآه العقول، ج 2، ص121، اشاره به حديثي از امام باقر(ع):«بنا عبدالله و بنا عرف الله».

منبع:اشارات شماره128